Love Story

عاشقانه

Love Story

عاشقانه

چشم انتظار تو..........

 

چشم انتظار تو در کوچه های شب

سر مِیکنم ترانه عشقت برای شب

نسیم گمشده و انتظار من

در لحظه های راکد و بی ادعای شب

شاِید خِیال تو مهمان پونه هاست

مست از گناه و لذت شب پونه های شب

اشک از دو چشم تو تصوِیر کودکی

افتاده بر دل اِین غنچه های شب

شمعی بِیاد تو روشن کنار من

اشکی بِیاد تو بر گونه های شب

ِیک شب بدون تو مِیمِیرم از غمت

چشم انتظار تو در کوچه های شب

دروغگو..........

 

یادت هست گفتی دوست دارم.....................

سرم پایین انداختم و گفتم نظر لطفته............................... ..

سرم بالا اوردی و تو چشام نگاه کردی و گفتی نظر لطفم نیست نظر دلم.......................

تکرار اون نگاه نافذ و اون جمله که هیچوقت برام تکراری نمیشه باعث شد که منم صاحب نظر بشم...............

 و منو مجبور کنه که بهت بگم منم دوست دارم..................

 مگر نگفته بودی (دوستت دارم)مگر دوستت نداشتم؟؟؟؟

 پس چرا حالا.......

تنها هم اغوش من یاد توست؟؟؟؟

 یکی از ما دو تا دروغ می گفت............

ولی هنوز همانقدر برایم عزیز هستی که نمیتوانم تهمت این دروغگویی را به تو بزنم .............

لحظات آخر......

ساعت ۹ و ۵۵ دقیقه روز دوشنبه ۲۹ اسفند است.......

چشم همگان به تلویزیون است که سال جدید را اعلام کنند......

اما من در کنج اتاقی نشستم........

قرآن کوچکی در دست دارم......

و در حالی که سوره ی یس را می خوانم ........

فقط به تو فکر می کنم ای نازنینم..........

قطر اشک از گوشه ی چشمم جاری شد......

من در یاد تو بودم و در فکر دوری چند روزه ی من از تو که ناگهان سال تحویل شد......

من یک سال تمام به تو می اندیشم.......

و شبها با یاد تو می خوابیدم.....

و حال یکسال گذشت و من همچنان عاشقت هستم......

دوستت دارم....